دریغا بسی رنج بردم درین سال سی
ولی عاشقان زنده کردم بدین پارسی

محمد فتحعلیزاده کاکرودی

بهاران

نوبت آنست که از کرده پشیمان باشی
باز بیایی و درین حلقه ی رندان باشی
موسم غم رفت وبشد فصل بهاران ایدل
اندرین معرکه بهتر که تو خندان باشی
باده بعشرت زن و ازمیکده بگریز
چند مگر از غم ایام به زندان باشی
نغمه ی بلبل همه آنست که آمد به چمن گل
سعی برآن کن که پر از لاله و ریحان باشی
خوش سرودیست درین کوچه ی عشاق به هم جمع
نقش قلم زن که برین جمع غزلخوان باشی
آیت اوصاف تو از مرز برون گشتی
شکر چه بهتر که تو در کعبه ی یزدان باشی
منت این فضل وکرم داد خدایت به امانت
وین نبینی چه بسا سخت تو حیران باشی

محمد فتحعلیزاده کاکرودی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر