دریغا بسی رنج بردم درین سال سی
ولی عاشقان زنده کردم بدین پارسی

محمد فتحعلیزاده کاکرودی

غرق غم

سینه به خود غرقه ی غمهای نهانست هنوز
چونکه این دیده تو را دل نگرانست هنوز
در ره مقصود همی راه درازست و لیک
در پی دیدار تو اشکم چه روانست هنوز
شرح نواهای تو این قوم توانند بخواند
آنچه که از حال تو ای دوست عیانست هنوز
می گذرد باد صبا هر سحر بوی تو خوش
لیک به هجران تو بویش گذرانست هنوز
آخر الامر ببینی که به شیرین سخنان در همه عمر
حسرت بو سیدن شیرین شکرانست هنوز
کی شودم تا برسد از تو به جانم نفسی
زانکه مرا همچو مسیحا به جهانست هنوز
این سخنم کاش برآید به تمنا و امید
نگذرد آن شب که درآن صبحت جانست هنوز

محمد فتحعلیزاده کاکرودی

۱ نظر:

  1. درود بر شما دوست عزیز اشعار زیبایی در وبلاگتان خواندم
    آیا سرود ها متعلق به شما هستند؟
    سپاس فراوان
    www.alilavaf.blogfa.com

    پاسخحذف