بر آستان کویت ما و شب جدایی
ای ماهروی زیبا نور و مه خدایی
در روزگار بختم هجر تو و عذابی
بر آفتاب رویت ماو شب جدایی
در چند روز اول مات رخ تو بودم
از چند روز بعدش خون دل و جفایی
در کاروان شبرو حرف مه و هلالست
کز اوج سر بلندی یار من و صلایی
هرچند آب دیده برده دل خطاکار
هنگام عشقبازی نوش لب و عطایی
در شامگاه هجرت داغ وغم غریبی
دیگر سخن چه گوید مسکین دل گدایی
ای پارسای رحمت کار تو وتحیر
یک جمله ات بگویم تاج سر و بلایی
هرچند لطف و بخشش کار تو عنایت
انگار کم نکردم کار بد و خطایی
محمد فتحعلیزاده کاکرودی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر